آغازدل نوشته ها

تنهاترین نفس

دلنوشته های تنهایی


آغازدل نوشته ها

نمیدونم ازکجابایدشروع کنم.شایدازبچگیم شایدازاولین خاطره م.خیلی احساس تنهایی میکنم.انگارهیچ کس کنارم نیست.حوصله هیچ کسیوندارم حتی خودم

این روزابیشترازهمیشه فهمیدم هرکس تنهابه دنیا میادتنهازندگی میکنه وتنهامیمیره

که آخرش آدم خودشه وخودش

دلم خیلی تنگ شده واسه بچگیام.دورانی که خیلی چیزارودرک نمیکردموخیلی چیزهاهم برام مهم نبود

دلم واسه آغوش خداتنگ شده.مدتیه که دورم ازش یااون دوره ازم

گفتم خداااااااااااااا

آره خیلی دوستش دارم.بهترین دوست وهمراهمه.بهترین تکیه گاهمه وبهترین کسیه که میتونم دردودل کنم براش واون هیچ وقت گلایه یاسرزنش نکنه

آرامش قلبم رفته.روشنایی درونش حس نمیکنم.انگارخیلی وقته که خورشیدش غروب کرده

سرم سنگین شده ودلم نمیخوادصداییوبشنوم

دوست دارم یه مدتی یه گوشه ای ازاین دنیاخودم باشموخودم.تنهای تنها

دیگه طاقت وتوان به روی خودم نیاوردنوندارم

دیگه میخوام نفسای حبس شده م روآزادکنم وهمه چیزوبگم به همه

اون وقت دیگه نه استرس پنهان کردنشودارم نه استرس برملا شدن نه سرزنش



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسبـهـ ـا : ✘ادامهـ مطلبـ✘
♥ نوشته شده در جمعه 12 تير 1394برچسب:, ساعت 12:24 توسط آرزو:

Design By : Bia2skin.ir